از منطقه امنت بیرون بیا

یادم می آد وقتی نوجون بودم اونقدر خجالتی بودم که وقتی به یک جمع وارد می شدم جرات نمی کردم حتی سلام کنم و وقتی با در خواست دیگران مواجه می شدم به زور و زحمت می گفتم س… و پشت مادر (امن ترین جای دنیا مخفی می شدم ) سلامت کو؟ سلامت رو خوردی ؟ حتی نمی تونستم بگم می دونم که باید به یک جمع میرسم سلام کنم . اما خجالت می کشم . خیلی دلم می خواست با جرات و صدای بلند سلام کنم وبه سوال هایی که از من می شد پاسخ بدم .

اما نمی تونستم ، انگار یه چیزی گلوم رو گرفته بود و اجازه نمی داد صدام در بیاد .

تا یه جایی که دیگه تصمیم گرفتم خجالتی نباشم ، چرا که خسته شده بودم از حرف هایی که می خواستم بزنم و تو گلوم خفه می کردمشون ، دلم می خواست بتونم با دیگران جرات مندانه حرف بزنم و ارتباط بگیرم دلم می خواست  از منطقه امن خودم بیام بیرون و خودم رو در مواجه با دیگران قرار بدم .دلم می خواست از توانمندی های خودم با دیگران حرف بزنم ، خودم رو مجبور به سخنرانی در جمع کنم و خودم رو در تمرین قرار بدم ، این تصمیم رو عملی کردم و الان این کاریه که با همه ی ترس انجامش می دم و ازش لذت می برم . مثل پریدن از روی سکوی بانجی جامپینگ. مثل پریدن از روی تخته  دایو تو استخر، مثل همه ترس های دیگه .

بهت پیشنهاد می کنم اگه ترسی داری تو زندگیت که مانع از رشدت شده بلند شو و ترست رو بگیر تو مشتت و با همه ترست کاری رو که دوست داری تجربه کن و لذت ببر از احساس لذت و ترس با هم .

ترس از بین نمی ره لازمه یاد بگیری باهاش رفیق بشی و بگیریش کف دستت و به کارهایی که دوست داری برسی .

برای رشد و توسعه لازمه از منطقه امن خودمون بیاییم بیرون ، منطقه امن برای من پشت مادرم بود و اونجا بهترین جای دنیا بود برام ، اما اگه اونجا می موندم هیچ وقت لذت مواجه و آشنایی با آدم های جدید رو تجربه نمی کردم  ، منطقه امن تو کجاست تو زندگیت ؟ ترست چیه ؟